تایلندنامه (قسمت13) - عزیمت به جزیره لانتا
به جزیره لانتا رسیدیم و بعد از طی مسیر نسبتا طولانی به هتل full moon می رسیم . هتل که چه عرض کنم . راهی در وسط و دو طرف پر از کلبه .
مسئول هتل که پیرزنی با چهره ای خشن است با آبمیوه از ما پذیرایی می کند و در حین انجام کارهای چک این توضیح می دهد که مدیریت هتل با اوست و این هتل ارثیه پدر و مادر مسلمانش است . در ضمن متذکر می شود که Mamm از او خواسته که نزدیکترین اتاق به دریا را برای ما در نظر بگیرد .
یک نگاهی به دریا می اندازم . ساحلش صخره ایست . ای بمیری Mamm با این هتل انتخاب کردنت . هتل کرابی هم قرار بود نزدیک دریا باشد که نبود و حالا این هم هتل کنار دریایمان که ساحلش صخره ایست .
بدتر از همه اتاق است . یک کلبه محقر و تاریک با فرشی مندرس و خاک گرفته . و حمام با آن کاشیهای نو ولی رنگ لجنش .
ظهر است و گرسنه ایم . با ساحل و اتاق می شود کنار آمد . اما برای غذا چه کنیم ؟ در تمام طول راه جای بدرد بخوری را برای غذا ندیده بودیم و فکر اینکه در این محل دور افتاده باید غذای تایلندی هم بخورم آزارم میداد . از خانم مدیریت هتل آدرس مکرونالد را پرسیدیم . خیلی ناراحت شد و گفت چرا همینجا غذا نمی خورید؟ غذاهای ما بهتر از مکدونالد است . ما اصرار می کردیم که ما فقط غذای آنجا را می خوریم ولی با جمله " اصلا در جزیره مکدونالدی وجود ندارد " آب پاکی را ریخت روی دستمان .
چاره ای نبود . منو را آورد و غذا را سفارش دادیم . من فیله مرغ با سیب زمینی سرخ کرده . که اگر مرغش قابل خوردن نباشد گرسنه نمانم و احسان ماهی .
در محوطه نشستیم . وقتی غذا را آوردند ، ذوق زده شدیم . اول اینکه واقعا انتظار این تزئین را نداشتم و دوم اینکه طعمش هم عالی بود .
هنوز غذایمان تمام نشده بود که باران گرفت . من که زود پریدم توی آلاچیق . اما احسان که فکر می کرد مثل باران های ایران است و دیر جنبید ، هم خودش و هم غذایش خیس شد .
بعد از کمی استراحت به استخر رفتیم . تنها پوئن مثبت همین استخر است که دقیقا کنار اتاق ماست .
شب به رستوران رفتیم . یک عده دختر و پسر زیبا و موبور آمده اند تا شام و نوشیدنی بخورند . ما هم کوکونات میلک شیک سفارش می دهیم که ظاهرا دستگاهشان می ترکد !
ای بمیری Mamm
ممنون از مطلب مفید شما. من که لذت بردم
سلام حال شما؟ خوشحالم که سفرنامه تایلند رو ادامه دادی منم چند سال پیش اونجا بودم و شما دوباره خاطره هاشو زنده کردی بازم منتظر ادامه ماجراها هستیم اما تا اونجایی که یادمه قدیما کامل تر و مفصل تر می نوشتی.البته حق داری. بعد از مدتی آدم یکم سرد میشه و دستش به نوشتن نمیره. منم گاهی تصمیم میگیرم که در مورد مسافرتها و عکسهایی که گرفتم بنویسم اما.... موفق و شاد باشید
سلام مهدخت جان کم تقریبا یک سالی هست سراغ سایتها نیومدم چون اینترنت درست وحسابی نداشتم تولد پسر گلت رو تبریک میگم نمیدونم چند وقتشه ولی حدس میزنم از پسر من کوچک تره راستی با وجود بچه چطور تونستی مسافرت بری؟[ماچ]
[لبخند] خوشم میاد از سفرنامه نویسی هات. [گل]
به به چه عکسها و خاطرات قشنگی؟؟؟ [قلب]
سلام مهدخت جان، چرا دیگه به وبلاگ من سر نمیزنی؟ پسرکت خوبه؟ امیدوارم همیشه شاد و به گشت و گذار باشید.خیلی خوبه که اینقدر دقیق مینویسی.
عزيزم اين mamm كيه كه اينقدر نفستونو تو مسافرت گرفته بود؟ بوس. خوشحالم اينقدر بهتون خوش گذشته شما هم با ديگران تقسيمش ميكنين:)
azezam malomeh ke iran benazereh mageh shak dashti iran 1 khoda 1 man ba hamsarat mofegham ke iran khobeh kash az safarhayeh dakheleh iran baraman benevesei azezam delam kheli tangeh iran ast
سلام خیلی قشنگ مینویسی. عکسای قشنگی هم گذاشتی ممنون
كجاي ايران عاليه ؟مي شه به من بگي .شما دروغ گفتيد و دروغ يكي از گناهان ناپسند هستند .مزخرف تر از اين مملكت هم مگه پيدا ميشه .اگر هم بگيد كه پيدا ميشه و اينجا خوبه خودتون رو گول زديد